محل تبلیغات شما

چند مدت پیش کتابی خواندم که بسیار روی من تاثیر گذاشت کتابی که اشکم را در آورد نه از این بابت که غمگین و پر از سوگواری بود بلکه اشک ریختم برای دنیایی که آدمهای نا امنش بسیار بیشتر از آدم های امن آن است 

آدمی که نقش اول این کتاب است و درباره ی او صحبت میشود نمونه یک انسان است فردی امن که حتی از نوشته هایی که درمورد اوست به آرامش میرسی 

نام کتاب سه شنبه ها با موری بود 

در بخشی از این کتاب موری ( نقش اول داستان) میگوید ای کاش آدمها یک زمان مشخص در روز را برای سوگواری برای خود در نظر میگرفتند و تمام غم خود را اشک میریختند و غصه میخوردند اما بعد از آن دوباره به زندگی بازمیگشتند و محکم ادامه میدادند این جمله بسیار در من نفوذ کرد ، با خود قراری گذاشتم که از این پس نگذارم غمی یا ناراحتیم بیشتر از یک روز ادامه یابد یک روز فرصت دارم اشک بزیزم غصه بخورم خشمگین باشم ولی فردا بلند شوم لبخند بزنم و ادامه دهم

سخت بود بسیار سخت اما تمرین خوبیست 

این روزها آدم های ناامن مرا فرسوده کرده اند احساس میکنم دیگر توان زندگی در چنین دنیای کدر و نا امنی را ندارم خسته شده ام اما .

قراری که با خود گذاشته ام را بیاد می آورم و حرف موری و اینکه خدایی دارم که مرا حفظ میکند که دوستش دارم و اعتماد .

در کنار همهٔ اینها تلاش میکنم که بتوانم کمی انسان باشم.انسان امن

نوشته : رها 

هشتم دی ماه یکهزاروسیصد و نود هشت 

روزهایی که میگذرد و خدایی که مینگرد ....

یک عصر پاییز در جهنم...

پدر و مادر باشید نه زندان بان ....

یک ,انسان ,کتاب ,اشک ,نا ,امن ,از این ,با خود ,این کتاب ,پر از ,نقش اول

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرجع دانلود ایرانیان /آموزش هک معرفی روستای قل رومزی